قبل از طلاق از زندگی ناراضی بوده، مشکلاتی داشته، شیطان مرتب او را وسوسه می کرده که اگر خسته هستی ول کن و راحت شو!، به مشاوره ها و روانشناسان که مراجعه می کرده تنها گزینه طلاق را به او پیشنهاد می کردند، چه بسا خانواده فریب خورده اش هم از او برای طلاق حمایت  می کردند که نمی خواهیم دخترمان رنج بکشد و ....


 دنیای پس از طلاق را برای زن تصور کنید: زن مقداری پول از مرد بابت مهریه، نفقه و ...با حس زرنگی و پیروز شدن بر مرد میگیرد. یا به خانه پدری اش می رود (که مسلما در آنجا مهمان است و زیاد حس راحتی ندارد) و یا برای خودش خانه ای می گیرد. کم کم بعد از مدتی می فهمد که چه کلاه بزرگی سرش رفته. هویت و احترامش را به طور کامل در جامعه و جلوی فرزندانش از دست می دهد ، تا آخر عمرش به هر غریبه ای که می رسد نه می تواند بگوید که دختر است و نه روی گفتن طلاق را دارد. جلوی کسانی که طلاقش را می دانند یکسره مجبور است که دلیل بیاورد و خودش را توجیه کند و آنها با نگاهی خاص به او نگاه می کنند. حال باز دو صورت اتفاق می افتد:


الف - یا فرزندان را از همسرش گرفته (این حالت کمتر اتفاق می افتد)که در این صورت هزینه نگهداری زیادی به او تحمیل می شود و در صورتی که کمک داشته باشد و هزینه نگهداری آنها را داشته باشد باز هم جلوی فرزندانش از اینکه آنها را بی آبرو و بی سرپرست کرده شرمنده است و هیچ توجیهی نمی تواند برای ناسازگاری با پدرشان (که آنها بطور فطری عاشقش هستند) برای آنها بیاورد که چطور مادران دیگر با مشکلات ساختند ولی من نه....


ب – او پس از طلاق نیاز مالی دارد پس حتما باید سر کار برود، پس فرزندان را به شوهرش می سپارد. در این صورت دلش خیلی برای آنها تنگ می شود، صمیمیت را با فرزندانش از دست می دهد و هر وقت آنها را می بیند حس شرمندگی عجیبی به او دست می دهد که برای آنها مادری نکرده و همینطور که فرزندان بزرگتر و بزرگتر می شوند حس عذاب وجدان در او افزایش می یاید.

باید توجه کرد که پس از طلاق درست است که مردان هم ضربه می خورند (یک مقدار پول بابت مهریه و .. از دستش رفته که با توجه به توانمندی و قدرت بالاتر مرد طی چند سال آینده آن را جبران می کند) ولی ازدواج مجدد برای مردان بسیار راحت تر از زنان است. مردان حتی تا 70 سالگی هم می توانند با یک دوشیزه ازدواج کنند ولی پس از طلاق حق انتخاب ها برای زن خیلی کم می شود و اگر کسی را پیدا کند و با او ازدواج کند به علت ناهمگون بودن احتمال طلاق خیلی بالا می رود و به این صورت است که طلاق پشت طلاق اتفاق می افتد.

خانمی را می شناختم اهل یک شهرستان کوچک در سن 20 سالگی ازدواج کرد یک پسر هم داشت ولی در سن 26 سالگی طلاق گرفت. سه سال بعد همسرش فوت کرد. او فرزندش را در سن 5 سالگی و پس از طلاق خودش به خانواده همسرش سپرد تا از او نگهداری کنند. وقتی من این خانم را دیدم 32 سال داشت. ابتدا که به همه می گفت همسرم فوت کرده و عکس سنگ قبرش را به همه نشان می داد. بعد فهمیدم اول طلاق گرفته و بعد همسرش فوت کرده. پسرش که در آن زمان 10 سال داشت با مادرش حس غریبه داشت و حس خیلی نزدیکی نداشت چون با مادربزرگ پدری اش بزرگ شده بود. مرتب مرد های مختلف به او وعده ازدواج می دادند و با آنها عقد موقت می کرد ولی به قولشان عمل نمی کردند او حتی حاضر بود زن دوم هم بشود و از این سرگشتگی نجات پیدا کند ولی همه فقط حاضر به ازدواج موقت بودند ولی راضی به ازدواج دایم با او نمی شدند.

اگر همه ما زنان به این نتیجه می رسیدیم که شوهر علیل و بیکار و معتاد و کتک بزن و زن باز، بودنش بهتر از نبودنش است همگی جلوی شوهرانمان فرش قرمز می انداختیم.... باید کمی فکر کرد....